شوخی که مرا هست تمنای وصالش


وحشی تر از آهوی رمیده است خیالش

چشم و دل من تشنه حسنی است که از لطف


در آینه و آب نیفتاده مثالش

هر چند که گیرنده بود خون شهیدان


چون لاله بود داغدل از چهره آلش

گردید مه عید مرا ناخنه چشم


تا چشم من افتاد به ابروی هلالش